درس 9 - مشورت

به نام خداجون مهربون

هدف کلی: آشنایی با اهمیت مشورت در کارها

اهداف جزئی:

    • شناخت، کنترل و ابراز مناسب هیجانات
    • شرکت در بحث و گفت‌وگوهای کلاسی و پاسخ دادن به سؤالات
    • بیان دلایل منطقی ساده برای عمل خود
    • تصمیم‌گیری در انجام فعالیت‌های روزانه و ارائه راه‌حل برای مسائل روزمره
    • گسترش گنجینه واژگان
    • پرداختن به کاردستی
    • دست‌ورزی و تقویت عضلات دست
    • تقویت هوش دیداری-فضایی (Visual / Spatial)
آغاز سخن با نام خدا و هم‌خوانی سوره عصر
عادت چله

شعر زیر را با نوآموزان هم‌خوانی کنید و از آن‌ها بخواهید که برای ایجاد ضرب‌آهنگ دست بزنند:

بچه‌ای که مؤدبه
همیشه دوسته با همه

کارهای خوب خوب می‌کنه
از صب تا شب یه عالمه

از نوآموزان بپرسید: دیروز چه کار خوبی کردید؟ آیا به کس دیگری هم گفتید که او هم آن کار خوب را انجام دهد؟

مرورها بر اساس منحنی فراموشی

برای مرور درس‌های گذشته سؤالات ذیل را از نوآموزان بپرسید:

  • درس 35 جلد دوم: اگر فرد غریبه‌ای به شما گفت با من بیا تا به تو خوراکی خوشمزه بدهم، چه‌کار می‌کنی؟
  • درس 6: اسم رهبر عزیز انقلاب چیست؟
  • درس 8: اگر بخواهی با دوستت آشتی کنی، چه‌کار می‌کنی؟

 

فعالیت 1: کتاب کودک

تصویرخوانی و تفکر: از نوآموزان بخواهید به‌دقت به تصویر نگاه کنند، به نظر آن‌ها نازپری چه سؤالی دارد؟ از چه کسانی می‌تواند کمک بگیرد؟

دست‌ورزی و رنگ‌آمیزی: از نوآموزان بپرسید: نازپری از چه کسانی می‌تواند مشورت بگیرد؟ چرا؟ از آنان بخواهید تا کسانی که نازپری می‌تواند از آنان مشورت بگیرد را رنگ بزنند. سپس در قاب بالا، تصویر کسی که خودشان از او مشورت می‌گیرند را بکشند.

تناظر یک‌به‌یک: توجه نوآموزان را به قفسه‌های دوطرف صفحه جلب نمایید و بخواهید تا به تعداد کتاب‌هایی که در قفسه‌های سمت راست است از کتاب‌های قفسه سمت چپ رنگ بزنند.

 

فعالیت 2: نقاشی (با هم تصمیم می‌گیریم)

ابتدا کودکان را به گروه‌های 3 نفره تقسیم کنید و از آن‌ها بخواهید با مشورت یکدیگر تصمیم بگیرند. یک موضوع را برای نقاشی خود انتخاب کنند (مثلاً نقاشی یک مزرعه، یک پارک، خانه خیالی و…) و یک برگه A3 یا مقوای بزرگ در اختیار هر گروه قرار دهید. سپس، ابزار مختلف رنگ‌آمیزی مانند: پاستل، رنگ انگشتی، اسفنج، قلم‌مو، ماژیک، گواش، مداد رنگی و… را به کودکان نشان دهید و هر گروه با مشورت یکدیگر می‌توانند فقط یک نوع ابزار را برای انجام نقاشی خود استفاده کنند.

در پایان از آن‌ها بپرسید: امروز چه‌چیز جدیدی در نقاشی یاد گرفتید؟

آیا دوست دارید باز هم با مشورت هم نقاشی گروهی بکشید و رنگ‌آمیزی کنید؟ چرا؟

در چه‌کارهای دیگری می‌توان با یکدیگر مشورت کرد؟

سپس، نقاشی‌های گروهی را به دیوار کلاس نصب کنید تا کودکان حس موفقیت جمعی داشته باشند.

فعالیت 3: بحث و گفت‌وگو و حل مسئله

در مورد اهمیت مشورت و اینکه با چه کسانی باید مشورت کنیم با نوآموزان بحث و گفت‌وگو کنید:

به نظر شما چرا باید مشورت کنیم؟ آیا با هرکسی می‌توان مشورت کرد؟ از آن‌ها بپرسید آخرین باری که مشورت کردید با چه کسی بوده و در مورد چه‌چیزی بوده است، توضیح دهند.

در پایان بحث، به کلام خدای مهربان اشاره کنید. خدای مهربان در قرآن می‌فرماید: در کارهایتان با یکدیگر مشورت کنید.[1] به نوآموزان گوشزد کنید که پدر و مادر اولین و بهترین گزینه برای مشورت کردن هستند.

سپس، کودکان را گروه‌بندی کنید و برای هر گروه یک موضوع را به‌عنوان چالش انتخاب نموده و از آن‌ها بخواهید تا با مشورت و گفت‌وگو با یکدیگر چگونه می‌توانند موضوع را حل کنند؟

  • اگر باغبان بودید چه گیاهانی در باغ می‌کاشتید و چگونه از آن‌ها مراقبت می‌کردید؟
  • اگر یک ابرقهرمان بودید دوست داشتید چه‌کارهایی را انجام دهید؟
  • اگر یک روز یکی از اعضای خانواده‌ات مریض شود، چگونه از او مراقبت می‌کنید؟
  • به کودکان بگویید که بعد از ورود به کلاس متوجه شده‌اند که معلمشان نمی‌تواند این زنگ در کلاس حاضر شود. با مشورت و هم‌فکری با یکدیگر چگونه می‌توانند کلاس را اداره کنند؟

این فعالیت‌ها را به‌صورت نمایش بازی کنند.

نکته: هدف از آموزش مشورت به کودکان، افزایش اعتمادبه‌نفس، توانایی حل مسئله و مهارت‌های ارتباطی آن‌هاست. به کودکان اجازه دهید آزادانه نظرات خود را بیان کنند حتی اگر با نظرات شما متفاوت باشد. با استفاده از اسکن رمزینه موجود در این درس و تماشای ویدئو، کودکان می‌آموزند با مشورت کردن می‌توانند موفق‌تر باشند.

[1] و أمرُهُم شُورَی بَینَهُم (سوره شوری، آیه 38)

فعالیت 4: کاردستی

نوآموزان را به گروه‌های 3 الی 4 نفره تقسیم کنید. ابتدا با هم مشورت کنند که با وسایل دورریزی که در اختیار دارند، چه‌چیزهایی می‌توان درست کرد؟ سپس، یک کاردستی به‌دل‌خواه خود درست کنند.

وسایل مورد نیاز: چسب، قیچی، رول دستمال، مقوا، کاغذ رنگی، در قوطی، لیوان یک‌بارمصرف، پارچه، چوب‌بستی و…

 

 

داستان پیشنهادی : داستان «جشن تولد بابا»

باباپری داشت کیف نامه‌هایش را می‌دوخت. کیف از چند جا پاره شده بود و رنگ‌ورویش حسابی رفته بود. آن روز صبح وقتی از خانه بیرون می‌آمد تا نامه‌ها را به دست صاحبانش برساند، کیفش به درخت گیرکرده بود و همه نامه‌ها از آن بیرون ریخته بود.

نازپری به کار باباپری نگاه کرد. فکری کرد و چشم‌هایش از خوشحالی برق زد. به اتاق مامان‌پری رفت و از داخل جعبه خیاطی، قیچی و پارچه و کمی نخ برداشت. نازپری موقع بیرون آمدن از اتاق، وسایل را پشت‌سرش قایم کرد؛ ولی پرپری و پاپری او را دیدند. پاپری جلو آمد و گفت: «آبجی جونی، داری چه‌کار می‌کنی؟».

نازپری بالش را روی نوکش گذاشت و گفت: «هییییس! می‌خواهم برای روز تولد باباپری کیف بدوزم. آخه کیفش پاره شده».

پرپری نگاهی به وسایل کرد و گفت: «ولی تو که دوخت‌ودوز بلد نیستی؟ چرا با مامان مشورت نمی‌کنی که کمکت کند؟».

نازپری با اخم گفت: «این یک غافلگیری است. نمی‌خواهم کسی چیزی بداند. تو هم نباید به کسی چیزی بگویی».

بعد هم رفت به اتاق خودش و در را پشت ‌سرش بست.

صبح شد. مامان‌پری برای تولد باباپری، کیک‌خامه‌ای درست کرد. پرپری و پاپری هم بادکنک‌های رنگی‌رنگی را با نخ از سقف آویزان کردند. پرپری هرچه صدا کرد، خبری از نازپری نشد. نمی‌دانست کجا غیبش زده است. به کمک مامان‌پری رفتند. همه‌چیز برای یک تولد هیجان‌انگیز آماده بود. پرپری و پاپری هدیه‌شان را روی میز گذاشتند. آن­ها با مامان‌پری مشورت  کرده بودند که چه چیزی برای بابا بخرند. همه منتظر نازپری شدند. ولی هرچه صبر کردند، نازپری از اتاقش بیرون نیامد.

موقع رسیدن باباپری بود. مامان‌پری چراغ‌ها را خاموش کرد و همه‌جا تاریک شد. باباپری که از راه رسید، آن‌ها چراغ‌ها را روشن کردند و شعر تولدت مبارک را خواندند؛ تولد، تولد، تولدت مبارک… .

باباپری حسابی غافلگیر شده بود. پرپری پرید و زود بابا را بوس کرد. پاپری هم کادوهایش را به بابا داد و گفت: «حالا بیایید کیک را ببریم».

باباپری گفت: «ولی نازپری نیست؟ او کجاست؟».

در اتاق باز شد و نازپری با نوک آویزان و چشم‌های ناراحت از اتاق بیرون آمد. در دستش یک کیف کج‌وکوله بود که خوب دوخته نشده بود. نازپری اشک‌هایش پایین ریخت. مامان‌پری جلو رفت و گفت: «چه‌کار کردی نازپری؟ این کیف چرا این شکلی است؟».

نازپری با هق‌هق گفت: «می‌خواستم خودم برای بابا یک کیف درست کنم تا دیگر پاره نشود و نامه‌هایش زمین نریزد».

مامان‌پری پیشانی نازپری را بوسید و گفت: «اگر با من مشورت کرده بودی، به تو کمک می‌کردم تا یک کیف قشنگ درست کنی. این پارچه که مناسب کیف نیست».

باباپری جلو آمد و بال‌های نازپری را گرفت و گفت: «همین که به فکر من بودی برایم کافی است دختر زیبای من».

مامان‌پری هدیه‌اش را به باباپری داد. یعنی چه‌چیزی داخل جعبه بود؟

باباپری جعبه هدیه را باز کرد و با خنده گفت: «این هم از کیف نامه‌ها». بعد همگی با هم خندیدند.[1]

[1] فاطمه اکبری اصل.