درس 19 - شناخت احساسات (1) (خشم و خودکنترلی)

به نام خداجون مهربون

هدف کلی: آموزش شناخت احساسات به‌ویژه خشم و تشویق به کنترل آن

اهداف جزئی:

    • خودکنترلی به هنگام خشم
    • ابراز مناسب هیجانات
    • شرکت در بحث و گفت‌وگوهای کلاسی
    • تمایل به گوش دادن نظر دیگران در حل مسئله
    • تصمیم‌گیری در انجام دادن فعالیت‌های روزانه و ارائه راه‌حل برای مسائل روزمره
    • هماهنگی چشم و دست/تقویت عضلات دست
    • درک کلام موزون و ایجاد ریتم
    • تقویت هوش درون‌فردی (Intrapersonal)
    • درک مفاهیم فضایی (پشت و جلو)

آغاز سخن با نام خدا و هم‌خوانی سوره ناس
عادت چله

به نظر شما چرا ما باید دست مامان و بابای خود را ببوسیم؟ از کودکان بخواهید تجربه خود را در احترام به پدر و مادر بازگو کنند.

مرورها بر اساس منحنی فراموشی

برای مرور درس‌های گذشته، سؤالات ذیل را از نوآموزان بپرسید:

  • درس 10: کدام‌یک از شما خواهر و برادر جدیدی دارید که تازه به دنیا آمده است؟ از شیرینی‌ها و بانمکی‌هایش در کلاس تعریف کنید؟
  • درس 16: چرا نباید دیگران را مسخره کنیم؟
  • درس 18: وقتی کار اشتباهی را انجام می‌دهیم، با انجام چه ‌کارهایی می‌توانیم اشتباه خود را جبران کنیم؟

 

فعالیت 1 : کتاب کودک

درک مفاهیم فضایی (پشت و جلو): کودکان با توجه به کتاب باید تشخیص دهند هریک از تصاویر کادر بالا که پشت آن‌ها به تصویر است، مربوط به کدام‌یک از تصاویر کادر دوم است. از ایشان بپرسید؛ با توجه به چهره آن‌ها هرکدام چه حسی را دارند؟ کدام تصویر را دوست ندارید و چرا؟ در پایان صورت هر شخصیت را در مازها به صورتک مربوط به همان حس وصل نمایند و تصاویر و مازها را رنگ‌آمیزی نمایند.

فیلم آموزش درک مفاهیم فضایی (پشت و جلو):

فعالیت2 : شعر

ابتدا شعر را برای نوآموزان بخوانید یا فایل صوتی آن را در کلاس پخش نمایید. از آنان بخواهید به‌دقت گوش کنند. کودکان می‌توانند روبه‌روی یکدیگر بایستند یک‌بار هرکدام دو کف دستش را به هم بزند و یک‌بار کف دستشان را به دستان یکدیگر بزنند و با هم، هم‌خوانی کنید.

یه خرگوشه مسخره کرد

پشمک نازی نازی رو

گفت از کجا خریده‌ای

گوش به این درازی رو

پشمک دلش خیلی شکست

از حرف اون بدش اومد

حرف بد و زشتی نزد

یک نفس عمیق کشید

تا خشم تو صورتش نیاد

تا که پیش خدا جونی

عزیز باشه خیلی زیاد[1]

 

1 طیبه شامانی (طناز)

فعالیت3: نقاشی

امام هفتم ما شیعیان امام موسی کاظم(ع) نام دارند یعنی کسی که خشم و عصبانیت خود را کنترل می‌کردند. به‌خاطر همین، به ایشان کاظم هم می‌گویند یعنی کسی که خشمش را فرو می‌برد.

برای اینکه ما هم مثل امام کاظم(ع) خشم و عصبانیت خود را کنترل کنیم، چه‌ کارهایی می‌توانیم انجام دهیم؟ (فوت کردن، نفس عمیق کشیدن، مچاله کردن کاغذ یا خط‌خطی کردن کاغذ، شمارش از 1 تا 10 و…) و از آنان بخواهید که نقاشی آن را بکشند.

مربی محترم! یک جعبه به نام کنترل خشم درست کنید و نقاشی‌ها را داخل آن قرار دهید هر زمان کودکان احساس کردند عصبانی و ناراحت هستند یکی از کارت‌ها را برداشته و به روش خواسته شده عمل نمایند.

فعالیت 4: بازی

ابتدا تعدادی دایره بزرگ برروی زمین با استفاده از گچ یا حلقه ایجاد کنید. درون حلقه‌ها تصاویر صورتک‌هایی از حس‌های مختلف مانند خوشحالی، عصبانیت، ناراحتی و… قرار دهید.

سپس، با سؤال‌هایی از کودکان از آن‌ها بخواهید تشخیص دهند که درون حلقه مربوط به کدام حس باید بایستند.

هروقت که به مادرم کمک می‌کنم.

هروقت دست پدر و مادرم را می‌بوسم.

اگر ناخواسته وسیله‌ای را خراب کنم.

اگر شب‌ها دیر بخوابم.

وقتی کسی مرا مسخره کند.

اگر خواهر یا برادر کوچکم دفتر من را پاره و خراب کند… .

مکان بازی: نمازخانه یا حیاط مدرسه

وسایل بازی: تصویر پرینت گرفته شده حس‌های مختلف، گچ یا حلقه پلاستیکی

داستان پیشنهادی : داستان «پشمک عصبانی»

از نوآموزان بخواهید به‌دقت به داستان گوش دهند و در ادامه با طرح سؤالاتی از متن داستان، دقت و درک مطلب کودکان را موردبررسی قرار دهید. در پایان از آنان بخواهید از داستان نتیجه‌گیری و آن را بیان کنند.

به نام خدا، خداوند جان

خداوند بخشنده­ ی مهربان

زنگ آخر مدرسه خورد. خورشید مهربان از پشت ابرها به جنگل دانابان نگاه می‌کرد. درخت‌ها دلشان باران می‌خواست و ابرهای سیاه این را می‌دانستند.

نازپری و پرپری همراه سنجاب کوچولو و پشمک می‌خندیدند و تندتند راه می‌رفتند. تا زودتر به خانه برسند. ناگهان آسمان رعدوبرقی زد و مثل دوش حمام باران شروع شد. پشمک زیر یک قارچ بزرگ و نارنجی رفت. بقیه بچه‌ها هم پیش او رفتند.

نازپری با ناراحتی گفت: «ای وای خدایا، می‌خواستم برای خواهر و برادر کوچکم پوشک و عصاره سفید گندم بخرم. الآن حتماً گرسنه هستند.

ناگهان پشمک با عصبانیت گفت: «حالا مگر چی شده؟ این‌ همه اسم خواهر و برادر جدیدت را نیاور. انگار چه خبر شده! عهه این باران هم قطع نمی‌شود که زودتر برویم خانه».

بچه‌ها با تعجب پشمک را نگاه کردند. پرپری با ناراحتی گفت: «چی شده پشمک؟ چرا عصبانی هستی؟ نازپری که چیزی نگفت!».

پشمک که صورتش قرمز شده بود و از گوش‌هایش آتش بیرون می‌زد، بدون هیچ حرفی، پرپری را هل داد داخل چاله‌ی آب. پرهای سفید پرپری گلی شد و دوتا از پرهای بالش هم کنده شد.

نازپری خیلی عصبانی شد که پشمک برادرش را زده است. اما دست‌هایش را زیر باران برد و یک قطره بزرگ و خنک را گرفت. آن را به صورتش زد تا مثل پشمک عصبانی نشود.

بعد به برادرش کمک کرد و او را زیر قارچ بزرگ آورد. پشمک که از کار بدش خیلی ناراحت شده بود گفت: «ببخشید پرپری. معذرت می‌خواهم. من نمی‌خواستم این کار را بکنم؛ ولی عصبانی شدم. آخر من تنها هستم. دوست دارم خواهر و برادر زیاد داشته باشم. با هم بازی کنیم و من مراقب آن‌ها باشم؛ ولی نمی‌دانم چه‌کار کنم.»

نازپری لبخندی زد و گفت: «پشمک جان، من این را فهمیدم. ناراحت نباش. تو باید از بابا و مامان با مهربانی بخواهی تا برایت چند تا خواهر یا برادر بیاورند. بعد اینکه یادت نرود وقتی ما عصبانی می‌شویم، شیطان خیلی راحت‌تر می‌تواند کاری کند که ما به دیگران یا خودمان بدی کنیم.  پشمک جان عصبانی شدن همیشه بد است. هر وقت عصبانی شدی. کمی آب بخور. حرفی نزن و نفس عمیق بکش. بعد به این فکر کن با کسی که تو را عصبانی کرده چطور می‌توانی حرف بزنی تا بیشتر عصبانی نشوی. اگر هم دیدی آتش خشمت خاموش نمی‌شود، برو به ‌جایی دیگر. دوست خوبم! عصبانی شدن اولش مثل دیوانه‌ها شدن است و آخرش هم پشیمانی و معذرت‌خواهی.»

پشمک خندید و گفت: «ممنون نازپری، چقدر حرف‌هایت قشنگ و خوب بود.»

بعد هم از پرپری عذرخواهی کرد. دیگر باران تمام‌شده بود و خورشید گرم و طلایی از لابه‌لای ابرهای سیاه با لبخند بیرون آمده بود. بچه‌ها هم دوباره با خنده و شادی به‌طرف خانه‌هایشان راه افتادند.

یک هفته بعد، پشمک با دوستانش داشت از کنار همان قارچ نارنجی رد می‌شد تا به مدرسه برود. خرگوش قهوه‌ای بزرگی که دم نداشت، او را دید و با صدای بلند داد زد: «آهای فسقلی! گوش‌های درازت را از کجا خریدی؟ مواظب باش به شاخه درخت‌ها گیر نکنند.»

پشمک خیلی عصبانی شد؛ ولی یاد حرف‌های نازپری افتاد. نفس عمیقی کشید.

با یک برگ ریزه‌میزه کمی از آب دریاچه خورد و آرام شد. دیگر به خرگوش بی‌ادب جوابی نداد. اخم کرد و رفت. چون می‌دانست جواب کسی که دیگران را مسخره می‌کند سکوت است.