هدف کلی: پرورش روحیه و رفتار عاطفی
اهداف جزئی:
- شناخت، کنترل و ابراز مناسب هیجانات
- شرکت در بحث و گفتوگوهای کلاسی و پاسخ دادن به سؤالات
- گسترش گنجینه واژگان
- پرورش هوش اخلاقی (Moral)
- شرکت در نمایش و فعالیتها
- توجه و دقت به صدای اول کلمات (صدای اُ)
- دستورزی و تقویت عضلات دست
تا حالا شده که خواهر و برادر یا دوست صمیمی شما، یک کار اشتباه انجام بدهد و شما به او بگویید که آن کار اشتباه است و آن را انجام نده؟
برای مرور درسهای گذشته سؤالات ذیل را از نوآموزان بپرسید:
- درس ۶: چه کسی رهبر قبلی ما را میشناسد؟ اسم او را بگویید؟
- مرور درس ۴: بالا و پایین نقشه ایران چه چیزهایی قرار دارد؟ نام آنها را بگویید؟
- درس ۳۳ جلد دوم: آیا تابهحال به فرد معلولی کمک کردهاید؟ خدا را به خاطر نعمت سلامتی که به شما داده چگونه شکر میکنید؟
تصویر خوانی و تفکر: از نوآموزان بخواهید به تصویر، با دقت نگاه کنند و بگویند که به نظر ایشان، چه ماجرایی در حال اتفاق افتادن است؟ فیلو خوشحال است یا ناراحت؟ چرا؟ پرپری چطور؟ چرا اهالی جنگل جلوی چادر، جمع شدهاند؟ و سؤالاتی ازایندست… .
آشنایی و دقت به صدای اول کلمات «صدای اُ»: ابتدا چند کلمه که با «اُ» شروع میشوند را در کلاس بیان کنید و از نوآموزان بخواهید سعی کنند چند کلمه هم ایشان مثال بزنند. سپس دور تصاویری که هم آغاز «اُ» هستند خط باز بکشند (اُستخوان، اُردک و اُلاغ).
آشنایی با خط خمیده و شکسته: ابتدا خط خمیده و شکسته را بهطور عینی و با رسم شکل به نوآموزان یاد دهید و سپس از ایشان بخواهید خطچینهایی که در تصویر خط خمیدهاند را به رنگ آبی و خطچینهای خط شکسته را به رنگ قرمز رنگآمیزی کنند.
مرور ترکیب رنگها (آبی+قرمز=بنفش) (درس 4): از نوآموزان بپرسید اگر رنگ آبی و قرمز ترکیب شوند چه رنگی به وجود میآید. برای اینکه بهتر یادشان بیاید از آنها بخواهید پرچم سفید بالای چادر را با ترکیب این دو رنگ، رنگآمیزی کنند.
دست ورزی: از نوآموزان بخواهید تا خطوط خطچین بالای صفحه را با توجه به فلشها، پررنگ کنند.
به نام خداوند پاک و عزیز
پشمک و نازپری داشتند کنار دریاچه بازی میکردند که یک قایق چوبی و کهنه را توی دریاچه دیدند. قایق نزدیک شد. یک بز سفید، با کلاه بزرگ و قهوهای و پالتویی پاره و کثیف توی قایق بود.
نازپری با تعجب به پشمک گفت: «پشمک، ببین یک تازهوارد به جنگل ما آمده. تا حالا او را اینجا ندیده بودم. چه لباسهای عجیبی دارد».
قایق نزدیکتر شد. پشمک گفت: «قیافهاش خیلی آشناست. انگار جایی او را دیدهام».
وقتی قایق به ساحل رسید، بز سفید پیاده شد و جلو آمد. نازپری با دقت او را نگاه کرد و آرام کنار گوش پشمک گفت: «بله دوست من، درست میگویی. انگار من هم او را جایی دیدهام. چقدر لباسش بو میدهد».
بز سفید که لبخند میزد، بلند گفت: «سلام بچهها، من پیشگوی بزرگ، آزمان هستم. هفت سال است که دارم دور دنیا را میگردم. به حیوانهای زیادی کمک کردهام. من میتوانم به شما بگویم که قرار است روزهای بعد چه اتفاقهایی بیفتد. حالا بروید به بقیه هم بگویید که آزمان آمده».
نازپری و پشمک خیلی خوشحال شدند. رفتند و خبر آمدن پیشگوی بزرگ را به همه دادند. بز سفید کنار دریاچه، چادر بزرگی زد. کمکم سر بز سفید شلوغشلوغ شد. مامانها، باباها، حتی بچههای مدرسه، جلوی در چادر آزمان صف میکشیدند تا نوبتشان شود و او بگوید چند روز بعد چه اتفاقهایی میافتد.
نوبت به فیلو رسید. وارد چادر شد. سکهای در کاسهی آزمان انداخت و روبهروی او نشست. بعد پرسید: «پیشگوی بزرگ لطفاً به من بگو کدام دوستم بیشتر از همه مرا دوست دارد؟». بز سفید سمهای سفیدش را روی گوی جادویی کشید. زیر لب چیزهایی گفت و رنگهای گوی شیشهای عوض شد. آزمان داد زد: «مراقب باش فیلو! گوی جادویی میگوید که تو فکر میکنی پرپری بهترین دوست توست؛ ولی اشتباه میکنی. او همیشه پیش پوپی، گوشها و خرطوم تو را مسخره میکند و به تو میخندد». فیلو ناراحت شد و با عصبانیت از چادر بیرون رفت. در راه چشمش به پرپری افتاد، با اخم او را هل داد و گفت: «خیلی بدجنسی، دیگر با من حرف نزن».
پرپری گریهاش گرفت که چرا بهترین دوستش آنقدر از او ناراحت بود.
روزها گذشت و گذشت. اهالی جنگل دانابان هر روز به چادر بز سفید میرفتند. سکهای میدادند و با اخم و ناراحتی بیرون میآمدند. همه از بهترین دوستشان بدشان میآمد. پیشو از پشمک. پوپی از ببعی؛ حتی نازپری از برادرش پرپری و این ماجرا ادامه داشت تا اینکه…
از کودکان بخواهید با مشورت گروهی، داستان را با نظر خودشان تکمیل کنند و بگویند که چرا اهالی جنگل با هم بد شده بودند؟ (ادامه داستان در درس آینده بیان میشود).
با کودکان در مورد بدی قهر کردن و دلایل آن بحث و گفتوگو کنید. میتوانید برای پیشبرد بحث خود از حدیث پیامبر گرامی اسلام (ص) استفاده کنید:
پیامبر مهربان ما (ص) میفرماید: دشمن همدیگر نشوید، حسودی نکنید، به یکدیگر بدی نکنید و باهم قهر نکنید.[1]
از کودکان بخواهید احساسات خود را هنگامیکه با کسی قهر میکنند یا کسی با آنها قهر میکند، بیان کنند. برای کودکان توضیح دهید، درصورتیکه قهر هم کردند نباید این قهر طول بکشد. همچنین میتوانید سؤالاتی را از داستان بیان کنید و کودکان به تفکر و گفتوگو دراینباره بپردازند:
چرا همه اهالی جنگل باهم قهر کردند؟ چرا آزمان، پیشگوی دورهگرد این حرفها را به اهالی جنگل دانابان میزد، آیا راست میگفت؟ فیلو چرا از دست پرپری ناراحت بود و چهکار کرد؟ آیا فیلو کار درستی کرد؟ شما جای او بودید چهکار میکردید؟
[1] رسول خدا (ص) فرمود: دشمن همدیگر نشوید و حسادت نَورزید و از یکدیگر روی نگردانید. ای بندگان خدا با هم برادر باشید. جایز نیست برای مسلمانان بیش از سه شب با برادر دینی خود قهر باشند. (جوادی آملی، مفاتیح الحیات، نشر اسراء، 1396 ش، ص ۴۵۸)
نوآموزان را به گروههای چندنفره تقسیم کنید و از آنها بخواهید، نمایش گروهی داستان را اجرا کنند. نوآموزان، خود را بهجای شخصیتهای اصلی داستان بگذارند و اینکه اگر به جای آن حیوانات بودند بهجای کار غلط آنها چهکاری را انجام میدادند.
برای جذابتر شدن نمایش، از ماسک و یا لباس شخصیتهای مختلف داستان برای کودکان استفاده کنید.