![](https://danaban.net/wp-content/uploads/2024/07/ج2-42.jpg)
هدف کلی: آشنایی با مهارت نه گفتن در برابر درخواستهای غیرمنطقی
اهداف جزئی:
- شرکت در بحث و گفتگوهای کلاسی
- هماهنگی چشم و دست / تقویت عضلات دست
- تصمیمگیری در انجام فعالیتهای روزانه
- افزایش اعتمادبهنفس
- افزایش قدرت خلاقیت
در مورد جمله زیر با کودکان گفتگوی کوتاهی داشته باشید:
پیامبر مهربان ما گفتند: آنکه پدر و مادرش را خوشحال کند، خدا را خوشحال کرده و کسی که پدر و مادر خود را عصبانی کند، خدا را عصبانی کرده است.[1]
1 متقی هندی، کنز العمال، نشر موسسة الرسالة، 1409 ق، ج 16، ص 470
برای مرور درسهای گذشته سؤالات ذیل را از نوآموزان بپرسید:
- درس 26: چگونه باید احترام معلم خود را حفظ کنیم؟ در زمان حضور معلّم در کلاس، چهکارهایی را باید انجام دهیم و چهکارهایی را نباید انجام دهیم؟
- درس 32: آیا شما تابهحال به فرد معلولی کمک کردهاید؟ چطور؟
- درس 34: در خانههای آپارتمانی یا مکانهای که از آسانسور نیاز به استفاده است، آیا با افراد غریبه در یک آسانسور سوار میشوید یا منتظر میشوید او برود و شما در مرحلهای دیگر سوار میشوید؟
سخنی با مربی:
مهارت نه گفتن یک مهارت مهم است که به کودکان کمک میکند تا حدود خود را بشناسند و مرزهای خود را به دیگران نشان دهند و از این طریق احترام به خود و دیگران را نشان دهند.
با آموزش مهارت «نه گفتن» کودکان یاد میگیرند تا از پذیرش مسئولیتهای ناخواسته در امان بمانند. همچنین این مهارت به کودکان کمک میکند تا در بزرگسالی، تصمیمگیریهای قاطعانهتری داشته باشند. مهارت نه گفتن موجب تقویت قدرت تصمیمگیری و اعتمادبهنفس در کودک میشود.
بسیاری از خطراتی که در دوره نوجوانی از سوی گروه همسالان دامنگیر فرد میشود و منجر به عواقب جبرانناپذیری همچون اعتیاد و… میگردد، بهنوعی میتواند ریشه در عدم توانمندی در کسب مهارت نه گفتن در سنین کودکی داشته باشد.
تصویر خوانی و تفکر: از نوآموزان بخواهید به تصویر کتاب توجه کنند. از آنان بپرسید به نظر شما چه اتفاقی افتاده؟ فکر میکنید چرا پرپری دوتا شده است؟ کدامیک پرپری است و دیگری کیست؟
اجازه دهید در مورد تصویر و جزئیات آن در گروههای خود صحبت کنند و اتفاقات مربوط به تصویر را پیشبینی کنند. بهمنظور افزایش دقت شنیداری کودکان به آنان بگویید اگر میخواهید بدانید چه اتفاق جدیدی در جنگل دانابان افتاده است بهدقت به داستان گوش دهید.
دست ورزی: از نوآموزان بخواهید تا خطوط خطچین بالای صفحه را با توجه به فلشها، پررنگ کنند.
در یک روز آفتابی و زیبا مامانکبوتر و باباکبوتر تصمیم گرفتند که به جنگل بروند و کلی میوه برای خانه بیاورند. مامان و بابا به پرپری و نازپری گفتند که در را به روی غریبهها، باز نکنند و از خانه بیرون نروند. کمی بعد از رفتن آنها، در خانه به صدا درآمد. نازپری از پشت در پرسید: «کیه؟»
صدای ببعی بود. ببعی گفت: «منم در را باز کن. بیایید به جنگل برویم و شاتوتهای خوشمزه بخوریم.»
نازپری از پشت در گفت: «نه، ما نمیآییم؛ چون مامان و بابا در خانه نیستند و ما باید مراقب جوجهها باشیم.»
ببعی گفت: «پرپری! حداقل تو بیا. شاتوتهای آبدار و خوشمزه! نیایی از دست میدهی؟»
پرپری هم میخواست مثل نازپری «نه» بگوید؛ اما در دلش گفت: «شاید ببعی ناراحت شود. آخر او دوست من است.»
بالاخره پرپری در را باز کرد و با ببعی، راهی جنگل شدند. پرپری و ببعی به جنگل رسیدند. آنها مشغول خوردن شاتوت بودند که ببعی گفت: «بیا با هم قایمباشک بازی کنیم. من چشم میگذارم تو پنهان شو.»
پرپری با خودش گفت: «اینجا خیلی بزرگ است. شاید گم شویم.» ولی باز هم در مقابل اصرارهای ببعی نتوانست «نه» بگوید. چشم گذاشت و شروع به شمردن کرد: «یک، دو، سه و… ببعی من آمدم».
پرپری چشمهایش را باز کرد و دنبال ببعی گشت؛ ولی دوستش را پیدا نکرد. خیلی دنبال دوستش گشت. یکدفعه دید که خیلی از درخت شاتوت دور شده است. بلند دوستش را صدا کرد؛ اما هیچ جوابی نشنید. پرپری در جنگل بزرگ شاتوت گم شده بود.
ناگهان صدایی از پشتسرش آمد. وقتی برگشت چیز عجیبی دید.
بچهها به نظر شما پرپری چه دید؟
او یکی مثل خودش را دید. پرپری گفت: «تو… تو کی هستی؟ چقدر شبیه منی.»
او جواب داد: «من بچهی آقا گرگه هستم؛ ولی نمیدانم چرا اینقدر شبیه تو هستم.»
پرپری کمی فکر کرد و گفت: «آهان، مامان و بابا چیزهایی برایم تعریف کردهاند که من دو تا هستم، یعنی دوقلو هستم. داداشم وقتی خیلی کوچک بود، گم شد و دیگر پیدا نشد. اسم او پاپری بود. همه میگفتند شاید گرگ بدجنس او را اسیر کرده است. آره تو حتماً داداش من هستی.»
آنها همدیگر را بغل کردند. پاپری گفت: «داداش پرپری، آقا گرگه خیلی از من کار می کشد. الآن هم مریض شده و من را مجبور کرده تا از جنگل برایش سبزی و میوه ببرم. الآن من دیر کردهام. حتماً به دنبال من میآید.»
پرپری گفت: «من نقشهای دارم؛ ولی باید به من کمک کنی. ما باید گرگ بدجنس را به سمت رودخانه ببریم و…».
در همان موقع گرگ از راه رسید. با عصبانیت به آنها نزدیک شد و گفت: «پس کجایی؟ چرا اینقدر دیر کردی؟» وقتی چشمش به پرپری خورد، با لبخندی گفت: «آخ جان. حالا تو را با خودم میبرم.»
پرپری خیلی تند گفت: «صبر کن آقا گرگه. من میدانم که تو چقدر قوی هستی. اما در رودخانهی بالای جنگل یک گرگ دیگر زندگی میکند که میگوید او از همه قویتر است.»
گرگ با عصبانیت گفت: «دروغ می گوید من از همه قویتر هستم.»
پرپری گفت: «پس با او مبارزه کن و او را شکست بده و قدرت خود را به همه نشان بده.»
گرگ به همراه پرپری و پاپری به سمت رودخانه راه افتادند. همین که به رودخانه رسیدند، گرگ عکس خود را داخل آب دید. فکر کرد که یک گرگ دیگر، درون رودخانه است. برای همین به داخل آب پرید تا او را شکست دهد.
گرگ در آب دست و پا می زد. پرپری و پاپری هم خندهکنان، خیلی سریع از آنجا دور شدند. پاپری گفت: «حالا که نجات پیدا کردهایم، بیا به جنگل آلبالوهای وحشی برویم. کمی آلبالو بچینیم و با خود به خانه ببریم و امشب را جشن بگیریم.»
پرپری با خودش گفت: «جنگل آلبالوهای وحشی؟ آیا به او «نه» بگویم، یا اینکه حرفش را قبول کنم…».
از کودکان بپرسید که اگر جای پرپری بودید چه میگفتید؟
از کودکان بخواهید تا با یکدیگر و بلند بگویند: «نه» و چندین بار این واژه را تکرار کنند.
مربی محترم در مورد ارتباط با غریبهها و چگونگی «نه گفتن» به خواستههای نامناسب دیگران با نوآموزان گفتگو کنید. بدین منظور میتوانید از مثالهای ذیل استفاده نمایید:
– اگر آقای غریبهای به شما گفت که من دوست بابای شما هستم، یا خانم غریبهای به شما گفت که من دوست مامان شما هستم، پیش من بیا تا شما را به مدرسه، خانه، پارک و… ببرم، به او چه میگویید؟ و چهکاری را انجام میدهید؟ چگونه به او نه میگویید و درخواست او را رد میکنید.
– اگر کسی میخواست شما را بهزور ببوسد و شما او را نمیشناختید یا حس خوبی به آن فرد نداشتید، به او چه میگویید؟ و چهکاری را انجام میدهید؟
– اگر غریبهای دست شما را بهزور گرفت و میخواست شما را جایی ببرد، چهکار میکنید؟
– اگر غریبهای خواست تا شما را به شهربازی ببرد یا برای شما خوراکی یا اسباببازی بخرد یا یکچیز جالب را به شما نشان دهد، چهکار میکنید؟
پس از انجام بحث و گفتگو و آشنایی نوآموزان با موضوع درس، فعالیت نمایش را به شرح ذیل با کودکان اجرا کنید:
از نوآموزان بپرسید چه درخواستهایی از طرف دیگران مناسب نیست و شما باید به آن اشخاص نه بگویید؟ چگونه به درخواستی که درست نیست و از پدر و مادر خود در آن مورد اجازه ندارید، پاسخ نه میگویید؟ آن موقعیتها را نمایش دهید.
بهتر است ابتدا نوآموزان در گروههای خود نمایش را انجام دهند. سپس در صورت امکان، بچهها بهصورت دایرهوار دور کلاس یا نمازخانه بنشینند؛ به شکلی که همه برای اجرای نمایش و مشاهده آن، موقعیت خوبی داشته باشند و دوبهدو یک موقعیت (یک درخواست و جواب آن) را اجرا کنند.