هدف کلی: آشنایی با رفتارها و هنجارهای اجتماعی (عذرخواهی کردن)
اهداف جزئی:
- رعایت آداب روابط اجتماعی مانند عذرخواهی کردن
- شرکت در بحث و گفتگوهای کلاسی
- تمایل به گوش دادن نظر دیگران در حل مسئله
- ارائه راهحل برای مسائل روزمره
- گسترش گنجینه واژگان
- هماهنگی چشم و دست / تقویت عضلات دست
- تقویت هوش اخلاقی (Moral)
- توجه و دقت به صدای اول کلمات (آشنایی با هم آغاز «ش»)
چه کسی دست بابا و مامان خود را میبوسد و از زحمتهایی که برایش میکشند، تشکّر میکند؟ کدامیک از پدر و مادرهای شما هم، دستان پدر و مادرشان را میبوسند؟
برای مرور درسهای گذشته سؤالات ذیل را از نوآموزان بپرسید:
- درس 8: اگر مامان سر کار بود و تنها در خانه بودید، برای اینکه وقتی مامان به خانه برمیگردد، خوشحال شود، چه کار میکنید؟
- درس 14: چند تا از قوانین رعایت کردن نوبت و همکاری را در بازیهای گروهی مثل وسطی بازی و فوتبال نام ببرند.
- درس 16: به نظر شما چرا مسخرهکردن دیگران کار خوبی نیست؟
تصویر خوانی و تفکر: از نوآموزان بخواهید به تصویر کتاب توجه کنند و در مورد آن توضیح دهند.
هم آغاز «ش»: کلماتی که با «ش» آغاز میشوند را با کودکان تکرار کنید و از نوآموزان بپرسید، اولین صدایی که شنیدید چه صدایی بود.(شاخه، شاپرک، شانه، شامپو، شادی، شاخ) سپس از آنان بخواهید دور تصاویری که دارای هم آغاز «ش» هستند را با مداد خط بکشند.
دست ورزی: از نوآموزان بخواهید تا خطوط خط چین بالای صفحه را با توجه به فلشها، پررنگ کنند.
به نام خدای عزیز و کریم
خداوند پاک و خدای رحیم
مربی محترم در ابتدا به نوآموزان بگویید: درس قبل داستانی را از نمایش بچههای مدرسه برای شما تعریف کردم که در آن…، اصلاً بهتر است شما داستان درس قبل را یکبار دیگر برای من تعریف کنید (بچهها داستان را با کمک مربی تعریف کنند).
حالا ادامه ماجرای نازپری و دوستانش را بشنوید.
بعد از اتفاق بدی که برای لباس نازپری افتاد و پوپی هم از مسخره کردنهای او ناراحت شد و رفت، نازپری هم گریهاش گرفت. روز بعد خانم معلم هر چهار دوست را در دفتر مدرسه جمع کرد و گفت: «بچهها، شما دانشآموزهای خوب و باهوشی هستید. من شما را از بین بقیهی بچهها برای نمایش انتخاب کردم. هرکدام هم در یک کاری قوی هستید. نقاشی فیلو از نازپری بهتر است. نازپری بهتر از فیلو کاردستی میسازد. پرپری خوب ورزش میکند و پوپی خیلی خوب شعر میخواند. هرکسی خوبیهای خودش را دارد که دیگری شاید نداشته باشد. پس نباید به هم بخندیم و یکدیگر را با مسخره کردن اذیت کنیم. حالا هم بروید برای تمرین کردن.»
نازپری خیلی به حرفهای خانم مرغه فکر کرد؛ ولی نمیخواست از دوستانش معذرتخواهی کند؛ چون هنوز خودش را بهتر و بالاتر از آنها میدانست.
بالاخره روز مسابقه از راه رسید. بچهها در سالن بزرگ نمایش جمع شده بودند. گروه دارکوبها، کرگدنها. حتی ماهیهای دریاچه که داخل تنگهای آب، نمایش بازی میکردند هم آمده بودند.
نمایش نازپری و دوستانش شروع شد. وقتی نوبت نازپری رسید، یادش رفت چه باید بگوید. انگار هیچ کلمهای در کلهی کبوتریاش نبود. همه منتظر بودند. نمایش داشت خراب میشد. پوپی یواشکی نوشتههای نازپری را در گوشش خواند. نازپری هم تکرار کرد و به سختی نمایش تمام شد.
گروه آنها به خاطر فراموشی نازپری سوم شد. همگی ناراحت و غصهدار، روی صندلیهای سالن نشسته بودند. پرپری گفت: «چقدر حیف شد! نازپری خانم، موقع تمرین نمایش بقیه را مسخره کردی؛ ولی خودت درست روز مسابقه، یادت رفت چه باید بگویی.»
پوپی که از حرف پرپری ناراحت شده بود گفت: «پرپری جان با خواهرت اینطور حرف نزن. الآن کار تو هم اشتباه است. اشکالی ندارد. بازهم تمرین میکنیم و سال بعد اول میشویم.»
خانم معلم از راه رسید و با لبخند گفت: «بچهها غصه نخورید. یک خبر خوب. درست است که سوم شدیم؛ ولی به خاطر بازی خیلی خوب و قشنگ پوپی و فیلو، داورهای مسابقه اجازه دادند ما هم مثل گروه اول به اردوی باغ گل آواز برویم.»
بچهها با خوشحالی جیغ کشیدند و از جا پریدند.
چند روز بعد راهی اردو شدند. شادی در چشمان همه برق میزد. وقتی به در باغ رسیدند بهنوبت وارد شدند. آخرین نفر نازپری بود؛ ولی همینکه خواست داخل برود در باغ بسته شد، چرا؟ مگر فرق او با بقیه چه بود؟
در چوبی و قدیمی باغ خندید و گفت: «اِ اِ اِ ببخشید، اشتباه شد، بفرمایید نازپری خانم.»
نازپری خوشحال شد. خواست داخل شود که باز در بسته شد. چندبار همینطور شد. نازپری پشت در باغ ماند و درختها و گلها او را مسخره کردند. در چوبی به نازپری که خیلی ناراحت بود، گفت: «خب نازپری خانم، مسخره کردن و خندیدن به دیگران چه مزهای است؟ اگر خوب است میخواهی بازهم به تو بخندیم؟»
کبرتر کوچولو تازه فهمید که چه اشتباهی کرده است، با صدای بلند گفت: «نه در مهربان. من فهمیدم چقدر مسخره کردن دیگران بد است.» بعد با صدای بلندتر که پوپی و فیلو بشنوند گفت: «ببخشید پوپی، معذرت میخواهم فیلو. من اشتباه کردم. شما دوستهای خوب من هستید. نباید شما را مسخره میکردم.»
اینجا بود که در باغ کامل باز شد. نازپری هم دوید و رفت پیش دوستانش و آنها یک روز خوب و جالب را تا شب بین گلها و درختهای آوازخوان گذراندند.
از نوآموزان بخواهید تا درمورد داستانای که شنیدهاند، صحبت کنند از آنان بپرسید چه نتیجهای گرفتید؟
اگر مرتکب رفتار اشتباهی شویم چهکار باید انجام دهیم؟ اگر کسی به خاطر رفتار اشتباهی که نسبت به ما انجام داده، از ما عذرخواهی کرد، چگونه باید برخورد کنیم؟
در ادامه نوآموزان را در موقعیت داستان قرار دهید و از آنان بپرسید اگر بهجای هریک از شخصیتهای داستان بودید چه میکردید؟ اجازه دهید نوآموزان به نظرات دیگران درمورد حل مسائل و پیشنهاداتشان گوش دهند و برای موقعیت پیشآمده راهحل بیان کنند.
بهتر است به کودکان آموزش داده شود که نسبت به رفتارهای خود توجه داشته باشند تا کمتر رفتا غلط و اشتباهی انجام دهند و اگر مرتکب رفتار اشتباهی شدند، بتوانند عذرخواهی کنند.
نوآموزان را به گروههای سه نفره تقسیم کنید و از آنها بخواهید که با توجه به داستان، نقشهای نازپری و… را بازی کنند و نحوه عذرخواهی را نمایش دهند.