هدف کلی: آشنایی و تشویق به رعایت نظافت و بهداشت
اهداف جزئی:
- رعایت بهداشت بدن و ضرورت استحمام
- آشنایی با مفهوم چپ، راست و کنار
- گسترش گنجینه واژگان
- تقویت و هماهنگی تواناییهای جسمی (پر و خالی کردن)
- تقویت هماهنگی چشم و دست
- شرکت در بحث و گفتوگوهای کلاسی
- پرورش هوش اخلاقی (Moral)
از نوآموز سؤال کنید که دیشب چه ساعتی خوابیدند، قرار بود چه ساعتی شب ها بخوابند.
شعر زیر را با یکدیگر همخوانی کنید:
چون میخوابم بهموقع
بیدار می شم صبح زود
شادم و بانشاطم
نه خسته و خوابآلود
بهمنظور مرور درسهای گذشته پرسشهای زیر را از کودکان بپرسید:
- درس 5: از نوآموزان سؤالاتی در رابطه با قوانین کلاسی بپرسید (چیز نخوردن و اجازه گرفتن)، همچنین از آنها بخواهید تا در کلاس چند مثال در مورد مفهوم اول و آخر بزنند.
- درس 11: ما با بینی خود چه حسی را متوجه میشویم؟
- درس 13: نام چند تا از وسایل خطرناک را ببرید و پرپری با اطو چهکار کرد؟ شما جای پرپری بودید چه میکردید؟
تفکر و تصویر خوانی: از کودکان بپرسید به نظر شما داستان این تصویر چیست؟ پرپری در حال چهکاری است؟
چپ، راست و کنار: برای یادگرفتن مفهوم چپ و راست، میتوانید به دست راست کودکان یک روبان ببندید و یا علامتی بگذارید سپس بازی ذیل را با آنها انجام بدید:
یک که میگم دست راست بالا، دو که می گم دست چپ بالا؛ یک : … ، دو … . این بازی را تکرار کنید تا مفهوم چپ و راست در ذهن کودک نهادینه شود.
سپس از نوآموزان بخواهید تا بهدقت به تصویر کتاب توجه کنند و از آنان بپرسید:
چند گل بزرگ در تصویر میبینید، در کدام سمت تصویر قرار دارد؟ بچههای خانم اردک در کدام سمت تصویر قرار دارند؟ کنار مامان کبوتر چه کسی نشسته است؟
کاردستی برای آموزش مفهوم چپ و راست:
مرور عدد 2: چند گل بزرگ در تصویر داریم چند ابر بزرگ در آسمان داریم؟ خانم اردکه، چند بچه دارد؟
به نام «خدا جون مهربان»
پرپری از لانه بیرون آمد. پروانه های رنگارنگ را دید که با شادی پرواز می کردند. آنها پیش همه حیوانها میرفتند و آنها بازی می کردند. روی گلها می نشستند و گل ها هم خوشحال می شدند. پرپری پرواز کرد و به طرف پروانه ها رفت. او به پروانه ها نزدیک شد و می خواست با آنها بازی کند؛ پروانه ها فرار کردند. پرپری با تعجب از خودش پرسید: «چرا پروانهها روی سر و دست دوستهای من مینشینند؛ ولی با من دوست نمیشوند؟»
پرپری یکی از پروانهها را گرفت و گفت: «آخر من چهکار بدی کردم که شما پروانهها از من فراری هستید؟»
پروانه کوچولو که ترسیده بود گفت: «رئیس بزرگ، به همه ما دستور داده تا با تو بازی نکنیم. حالا ولم کن دارم خفه میشوم.»
پرپری، پروانه کوچولو را آزاد کرد تا برود. رفت پیش پوپی تا با او بازی کند؛ اما پوپی مثل همیشه به پرپری لبخند نمیزد.»
پرپری گفت: «سلام دوست من، من میخواهم رئیس پروانههای جنگل را ببینم میدانی کجاست؟»
پوپی کوچولو همینطور که با ناراحتی بالش را روی دماغش گرفته بود گفت: «کنار رودخانه، کنار رودخانه.» این را گفت و فرار کرد. انگار از چیزی بدش میآمد. پرپری با خودش گفت: «ایبابا، پوپی هم که مثل پروانهها از من فراری است. آخر مگر چه شده است؟»
این را گفت و رفت کنار رودخانه. رئیس پروانهها زیر سایه یک گل خوشبو خوابیده بود. ناگهان از خواب پرید و گفت: «این بوی چیست؟ بوی پای کدام پروانه کثیف و آلوده است، عه عه عه…».
پرپری سلام کرد و گفت: «فقط من اینجا هستم. سؤالی از شما دارم. چرا پروانهها نباید با من بازی کنند؟ این را شما گفتهاید؟»
رئیس پروانهها خواست جواب پرپری را بدهد که فرشته مراقب پرپری ظاهر شد. همینطور که با دست جلوی بینی خودش را گرفته بود گفت: «سلام پرپری، یعنی خودت نفهمیدی؟ آیا بوی بد را متوجه نمیشوی؟ ندیدی چطور پوپی از تو فرار کرد؟ پروانهها روی هر چیزی که خوشبو باشد مینشینند و با او بازی میکنند؛ ولی تو آنقدر حمام نرفتهای و بدبو شدهای که همه حتی من که باید مراقب تو باشم از تو فراری هستم. پروانهها اگر روی بدبوها بنشینند مریض میشوند برای همین، رئیس دستور داده از تو دور باشند. مگر نمیدانی که خدای مهربان از چرک و شلخته بودن بدش میآید؟».[1]
پرپری بالش را بالا آورد و زیر بغلش را بو کرد و گفت: «وای! پیف، پیف! راست میگویی فرشته. من خیلی وقت است که حمام نرفتهام. یعنی الآن خدا جون از من بدش میآید؟»
فرشته گفت: «خدا چون تو را دوست دارد نمیخواهد که هیچوقت شلخته و بدبو و چرک باشی.»
پرپری زودی بهطرف خانه پرواز کرد. او بالاخره تنبلی را کنار گذاشت و به حمام برکه رفت تا مادرش خوب او را بشوید. مامان کبوتر درحالیکه داشت او را میشست شروع به شعر خواندن کرد:
پرپری جونم بیا
با هم بریم به حموم
تا پرهای نازتو
بشورم آروم آروم
چه خوبه توی برکه
شالاپ شلوپ آببازی
تمیز شدی زود برو
رو شاخه ها تاببازی[2]
(میتوانید این شعر را با دستزدن و پا کوبیدن بچهها با یکدیگر همخوانی کنید).
از فردا همه دور کبوتر تمیز و خوشبو جمع شدند، همه حتی رئیس پروانهها، پرپری حالا خیلی بوی خوب میداد و از دیدن دوستانش خوشحال بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] پیامبر خدا (ص) فرمودند: خدا از کثیف بودن و ژولیدگی بدش می ¬آید. (جوادی آملی، مفاتیح الحیات، نشر اسراء، 1396 ش، ص 112)
[2] طیبه شامانی (طناز)
پس از شنیدن قصه، سؤالاتی از متن قصه از نوآموزان بپرسید و در رابطه با اهمیت نظافت در روز جمعه ضمن اشاره به سخن حضرت علی (ع) با کودکان بحث و گفتوگو کنید.
امام اول ما، حضرت علی (ع) به ما میفرمایند: بوی بد و آزاردهنده را با آب از بین ببرید که خدا از بندگان کثیف بدش میآید؛ کسانی که هر کس کنارشان بنشیند از بوی بدش اذیت میشود.[1]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] جوادی آملی، مفاتیح الحیات، نشر اسراء، 1396 ش، ص 114.
وسایل موردنیاز: سطل، بطری، لیوان پلاستیکی.
مکان بازی: حیاط مدرسه.
چند بطری آماده کنید، میتوانید 4 یا 6 نفر از بچهها را انتخاب کنید به هرکدام یک بطری و یک لیوان یکبارمصرف بدهید، یک سطل پر از آب هم وسط آنها قرار دهید و از بچهها بخواهید بعد از شمارش او با لیوان آب بردارند و با رعایت نکات ایمنی و با دقت، طوری که آب به زمین نریزد، داخل بطری بریزند.
می توانید برای جذابیت بیشتر، شعر بیانشده در داستان را باهم بخوانید و بچهها دست بزنند، یا از موسیقی های کودکانه مناسب استفاده کنید، بعدازاینکه شعر یا موسیقی تمام شد، زمان آنها هم به پایان میرسد و هرکدام که آب کمتری روی زمین ریخته و بطری را هم پر از آب کرده است، او برنده بازی است.